امام علی (ع):بدانيد كه افراد ضعيف و ناتوان هرگز نميتوانند ظلم وستم را دور كنند
فاطمه محسن زاده
هفته گذشته بخش نخست نوشتهي خانم فاطمه محسنزاده با عنوان "هيهات كه با شما بتوانم تاريكي را از چهرهي عدالت بزدايم" پيرامون كوفيان در سخنان امام علي(ع) چاپ شد. اينك بخش پاياني آن را ميخوانيد.
علي(ع) در خطبهي 208 به هنگام شورش ياران پيرامون حكميت باز هم «نافرماني» كوفيان را نكوهش ميكنند: " اي مردم، همواره كار من با شما به دلخواه من بود تا آن كه جنگ شما را ناتوان كرد، به خدا اگر جنگ كساني را از شما گرفت و جمعي را گذاشت، براي دشمنانتان نيز كوبنده تر بود. من ديروز فرمانده و امير شما بودم، ولي امروز فرمانم ميدهند، ديروز باز دارنده بودم كه امروز مرا باز ميدارند، شما زنده ماندن را دوست داريد، ومن نميتوانم شما را به راهي كه دوست نداريد، اجبار كنم. " 13
هنگامي كه ضحّاك بن قيس، از سوي معاويه، در سال 38 هجري به كاروان حجّاج بيت الله، حمله كرد و اموال آنان را به غارت برد، امام(ع) خصلت «شعارزدگي» كوفيان را سرزنش كردند.. . شهرآشوبهاي شعارهاي بدون عمل: " اي مردم كوفه! بدنهاي شما در كنار هم، امّا افكار وخواستههاي شما پراكنده است ؛ سخنان ادّعايي شما، سنگهاي سخت را ميشكنند، ولي رفتار سست شما دشمنان را اميدوار ميسازد؛ در خانه هايتان كه نشسته ايد، ادّعاها و شعارهاي تند سر ميدهيد، امّا در روز نبرد، ميگوييد اي جنگ، از ما دور شو، و فرارمي كنيد. آن كس كه از شما ياري خواهد، ذليل و خوار است، وقلب رها كنندهي شما آسايش ندارد. بهانههاي نابخردانه ميآوريد، چون بدهكاران خواهان مهلت، از من مهلت ميطلبيد و براي مبارزه سستي ميكنيد.
بدانيد كه افراد ضعيف و ناتوان هرگز نميتوانند ظلم وستم را دور كنند، و حق جز با تلاش و كوشش به دست نميآيد، شما كه از خانه خود دفاع نميكنيد، چگونه از خانه ديگران دفاع مينماييد ؟.. . آيا سزاوار است شعار دهيد و عمل نكنيد ؟ و فراموشكاري بدون پرهيزكاري داشته، به غير خدا اميدوار باشيد ؟ " 14
«غيرتمند نبودن» كوفيان خصلت ديگري است كه در خطبهي 39، پس از شنيدن تهاجم نعمان بن بشير، از افسران معاويه، به عين التّمر، بدان اشاره ميشود و در خطبهي 106 نيز كه در نكوهش و هشدار كوفيان بيان شد، پس از بيان ره آورد نيك و افتخارآفرين بعثت پيامبر(ص ) براي آنان، يكي از علل سقوط و سير ارتجاعي امّت، معرّفي ميشود: " با آن همه بزرگواري و كرامت، هم اكنون مينگريد كه قوانين و پيمانهاي الهي شكسته شده، امّا خشم نميگيريد، در حالي كه اگر پيمان پدرانتان نقض ميشد، ناراحت ميشديد. شما مردمي بوديد كه دستورات الهي ابتدا به دست شما ميرسيد واز شما به ديگران ابلاغ ميشد و آثار آن نيز به شما بر ميگشت، امّا امروز جايگاه خود را به ستمگران واگذارديد، و زمام امور خود را به دست بيگانگان سپرديد، وامور الهي را به آنان تسليم كرديد! آنهايي كه به شبهات عمل ميكنند، و در شهوات غوطه ورند(بني اميه )... " 15
در خطبهي 180 نيزدر اين مورد ميفرمايند: " خدا خيرتان دهد، آيا ديني نيست كه شما را گرد آورد ؟ آيا غيرتي نيست كه شما را براي جنگ با دشمن، بسيج كند؟ شگفت آور نيست كه معاويه انسانهاي جفاكار پست را ميخواند و آنها بدون انتظار كمك و بخششي از او پيروي ميكنند !و من شما را براي ياري حق ميخوانم، در حالي كه شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين ميباشيد، با كمك و عطايا شما را دعوت ميكنم، ولي از اطراف من پراكنده ميشويد و به تفرقه و اختلاف روي ميآوريد. نه از دستورات من راضي ميشويد، ونه شما را به خشم ميآورد كه بر ضد من اجتماع كنيد..." 16
علي(ع) در خطبهي 125، پس از پاسخ به خوارج كه ماجراي حكميت را نميپذيرفتند، قبل از ورود به شهر در نزديكي كوفه، با نكوهش «حيرت» و «سرگرداني» كوفيان فرمودند: "همانا برترين مردم در پيشگاه خدا كسي است كه عمل به حق در نزد او دوست داشتني تر از باطل باشد،هرچند از قدر او بكاهدو به او زيان رساند، وباطل به او سود رساند و به قدر او بيفزايد.مردم! چرا حيران و سرگردانيد؟ و از كجا به اينجا آورده شديد ؟...افسوس اي كوفيان! شما وسيلهاي نيستيد كه بشود به آن اعتماد كرد، ونه ياوران عزيزي كه بتوان به دامن آنها چنگ زد! شما بد نيروهايي در افروختن آتش جنگ هستيد، نفرين بر شما. چقدر از دست شما ناراحتي كشيدم،يك روز آشكارا با آواز بلند شما را به جنگ ميخوانم وروز ديگر آهسته در گوش شما زمزمه دارم؛ نه آزاد مردان راستگويي هستيد به هنگام فراخواندن ونه براداران مطمئنّي براي رازداري هستيد. " 17
ايشان در خطبهي 238 انتخاب حكم را چنين نكوهش كردند: " آگاه باشيد كه شاميان در انتخاب حكم، نزديك ترين فردي را كه دوست داشتند، برگزيدند، و شما فردي كه از همه به ناخشنودي نزديك تر بود، انتخاب كرديد، همانا سر و كار شما با عبدالله پسر قيس 18 است كه ميگفت: جنگ فتنه است. بند كمانها را ببريد و شمشيرها را در نيام كنيد.
اگر راست ميگفت، پس چرا بدون اجبار در جنگ شركت كرد و اگر دروغ ميگفت، پس متّهم است. " 19
امام(ع) در سال 38 هجري، پس از اطّلاع از ماجراي حكميت و نيرنگ عمرو عاص كه ابوموسي را فريب داد، و طبق شروطي كه براي حكميت پذيرفته بودند، عمل نشد؛ در خطبهاي به «نافرماني» و «ترديد» كوفيان اشاره كردند: «پس از حمد و ستايش خدا، بدانيد كه نافرماني از دستور نصيحت كننده مهربان دانا و با تجربه، مايه حسرت و سرگرداني و سرانجامش پشيماني است. من رأي و فرمان خود را نسبت به حكميت به شما گفتم، و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم.(اي كاش كه از قيصرپسر سعد اطاعت ميشد)20 ولي شما همانند مخالفاني ستمكار، و پيمان شكناني نافرمان، از پذيرش آن سرباز زديد، تا آنجا كه نصيحت كننده در پند دادن به ترديد افتاد و از پند دادن خودد داري كرد، داستان من و شما چنان است كه برادر هوازني 21 سروده است: در سرزمين منعرج، دستور لازم را دادم، امّا نپذيرفتند، كه فردا سزاي سركشي خود را چشيدند. " 22
هنگامي كه خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار، در سال 38 هجري، و سستي مردم به امام(ع) ابلاغ شد، آن حضرت پس از بيان سخناني در ارزش جهاد در راه خدا، فرمودند: " آگاه باشيد ! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان دعوت كردم و گفتم پيش از آن كه آنها با شما بجنگند، با آنان نبرد كنيد، به خدا سوگند، هر ملّتي كه درون خانهي خود موردهجوم قرارگيرد، ذليل خواهد شد، امّا شما سستي به خرج داديد، و خواري و ذلّت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پي در پي به شما حمله كرد و سرزمينهاي شما را تصرّف نمود، واينك فرمانده معاويه، مرد غامدي 23، با لشكرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من " حسّان بن حسّان بكري " را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزي بيرون رانده است.
به من خبر رسيده كه مردي از لشكر شام به خانه زني مسلمان و زني غير مسلمان كه درپناه حكومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارههاي آنها را به غارت برده، درحالي كه هيچ وسيلهاي براي دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشته اند.
لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند، بدون اينكه حتّي يك نفر آنان، زخمي بردارد، ويا قطره خوني از او ريخته شود، اگر براي اين حادثه تلخ، مسلماني از روي تأسّف بميرد، ملامت نخواهدشد، و از نظر من سزاوار است !..." 24 آن گاه در ادامهي سخنانشان «تفرقه »ي كوفيان را سرزنش ميكنند: " شگفتا! شگفتا ! به خدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را ميميراند ودچار غم اواندوه ميكند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود متفرّقيد.
زشت باد روي شما و از اندوه رهايي نيابيد كه آماج تير بلا شديد! به شما حمله ميكنند، شما حمله نميكنيد؟ با شما ميجنگند، شما نميجنگيد؟! اين گونه معصيت خدا ميشود و شما رضايت ميدهيد؟ وقتي درتابستان فرمان حركت به سوي دشمن ميدهم،مي گوييد هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ ميدهم، ميگوييد هوا خيلي سرد است، بگذار سرما برود. همه اين بهانهها براي فرار از سرما و گرما بود؟
وقتي شما ازگرما و سرما فرار ميكنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد. " 25
در خطبهي 25 امام(ع) چنين به مقايسهي شاميان و كوفيان ميپردازند: " به من خبر رسيده كه بسر بن ارطاه بر يمن تسلّط يافته، سوگند به خدا ميدانستم كه مردم شام به زودي بر شما غلبه خواهند كرد. زيرا آنها در ياري كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرقيد! شما امام خود را در حق نافرماني كرده وآنها امام خود را در باطل فرمانبردارند! آنها نسبت به رهبر خود امانتدارو شما خيانتكاريد ؛ آنها در شهرهاي خود به اصلاح و آباداني مشغولند و شما به فساد و خرابي ؛(آن قدر فرومايه ايد ) گر من كاسه چوبي آب را به يكي از شماها امانت دهم ميترسم كه بند آن را بدزديد. " 26
از ديگر ويژگيهاي كوفيان كه از نگاه تيزبين اميرالمؤمنين(ع) پنهان نمانده است، بار عاطفي واژهها است. واژه هايي كه در يك زبان متولّد ميشوند، بار عاطفي مختلفي به خود ميگيرند، ميتوان از آنها مرگ را استشمام كرد يا عطر زندگي ! آنها كه به گفتهي يكي از نويسندگان: «نمادهاي حياتند »، گاه با تمام اقشار مردم زندگي ميكنند و گاهي فقط با گروهي خاص... برخي جاودانه ميشوند، برخي ميميرند وبرخي ميمانند، امّا به ذهن تاريخي يك ملّت سپرده ميشوند.. . گاه تجملّاتي اند و پرطمطراق و گاه بي پيرايه و....
واژهها از منظر لغوي، دستوري و زبان شناسي، حرفها دارند، امّا امام علي(ع) در خطبهي 41 كه پس از جنگ صفين، در سال 37 هجري، ايراد فرمودند؛ از يك درد ميگويند؛ دردي مزمن كه مردم بدان خو گرفته اند: واژه هايي كه زماني داراي بار عاطفي و معنايي مثبت بودند، در يك دگرديسي چنان تغيير مييابند كه باورشان از سوي ذهني سالم دشوار ميشود.
درجامعهي معاصر نيز، بعضي از ما؛ به عنوان مثال به فلان آدمي كه با هزار دوز وكلك، صاحب ثروت وشهرت شده، ميگوييم: «زرنگ »! ميگوييم: «زيرك »! گاه آدم " موفّق " مان كسي است كه نان به نرخ روز ميخورد و سوءهاضمه نميگيرد... بوقلمون صفتهاي پست فطرت درچهار سوق ريا، ايمان ميفروشند و«هنرمند» ناميده ميشوند. متملّقان بي مايه و انسانهاي خودشيفته،" بزرگ "...! در فرهنگ لغت بعضي هامان صداقت، يعني «ناداني» ! گذشت، يعني «ساده لوحي» و...
علي(ع) در اين مورد ميفرمايند: " اي مردم ! وفا همراه راستي است، كه سپري محكم تر و نگهدارنده تر ازآن سراغ ندارم. آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد، خيانت و نيرنگ ندارد.
امّا امروز در محيط و زمانهاي زندگي ميكنيم كه بيشتر مردم حيله و نيرنگ را، زيركي ميپندارند، و افراد جاهل آنان را اهل تدبير ميخوانند.
چگونه فكر ميكنند ؟ خدا بكشد آنها را!... " 27
دربخشي از خطبهي 97، پس از جنگ نهروان، در نكوهش لشكريان خود، در سال 38 هجري، كه براي نبرد نهايي با معاويه سستي ميورزيدند، فرمودند: " اي اهل كوفه! گرفتار شما شدهام كه سه چيز داريد و دوچيز نداريد: كرهايي با گوشهاي شنوا، گنگ هايي با زبان گويا، كوراني با چشمهاي بينا. نه در روز جنگ از آزادگانيد، ونه به هنگام بلا و سختي برادران يكرنگ ميباشيد. تهي دست مانيد 4 اي مردم ! شماچونان شتران دور مانده از ساربان ميباشيد كه اگر از سويي جمع آوري شوند، از ديگر سو،پراكنده ميگردند.. . " 28
«امتياز خواهي» از ديگر ويژگي هايي است كه آن حضرت درخطبهي 224 كه در دوران زمامداري ايراد فرمودند؛ بدان پرداختند: " به خدا سوگند، برادرم عقيل 29 را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من در خواست داشت تا يك من 30 از گندمهاي بيت المال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگي داراي موهاي ژوليده، و رنگشان تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پي در پي مرا ديدارودرخواست خود را تكرارمي كرد، چون به گفتههاي او گوش دادم، پنداشت كه دين خود را به او واگذار ميكنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر ميدارم، روزي آهني را درآتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اي عقيل، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهني مينالي كه انساني به بازيچه آن را گداخته است ؟ تو از حرارت ناچيزمي نالي و من از حرارت آتش ننالم ؟
و از اين حادثه شگفت آورتر اين كه شب هنگام كسي به ديدار ما آمد 31 و ظرفي سر پوشيده پراز حلوا داشت، معجوني در آن ظرف بود چنان ازآن متنفّر شدم كه گويا آن را با آب دهان مار سمّي، يا قي كرده آن مخلوط كردند! به او گفتم: هديه است ؟ يا زكات يا صدقه ؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر( ص ) حرام است. گفت: نه، نه زكات است، نه صدقه، بلكه هديه است. گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدي كه مرا بفريبي ؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدي ؟ يا هذيان ميگويي ؟
به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زيرآسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرماني كنم كه پوست جوي را از مورچه اي، ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد.. ." 32
تأمّل در اين سخنان، ما را به سكوتي معنا دارمي كشاند، به تفكر در تاريخ شيعه و مظلوميت ائمّه(ع)، به بايدها و نبايدها، به آنچه بوده است و هستيم ! به بازنگري بي رحمانه، امّا منصفانهي درون خود، به اخلاق نيك...به.. . 0
سكوت... تأمّل !
منبع :
محمّد دشتي: ترجمهي نهج البلاغه حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)، چاپ اول، افق فردا، قم 1379 ش.
پي نوشت :
13- صص 429 431
14- صص 80 81
15- ص 199
16- صص 343 345
17- ص 239
18- شاميان عمروبن عاص، و كوفيان ابوموسي را انتخاب كردند، نام ابوموسي، عبدالله بن قيس است كه در زمان عثمان والي كوفه گرديد، وچون امام او را عزل كرد، كينهاي در دل گرفت،از منافقاني بود كه پس از بيعت غديرخم ميخواستند پيامبر( ص ) را ترور كنند.
19- ص 475
20- ضرب المثل است. شخصي به نام " قصير پسر سعد " از مشاوران مخصوص " جذيمه " بود و او را از ازدواج با ملكه الجزيره " زباء " منع كرد، امّا به حرف او گوش نداد و به دست آن زن كشته شد، كه قصير ازآن پس ميگفت اي كاش حرف مرا ميشنيد." تاريخ طبري ".
21- شعر از " دريد به صمّه " است كه برادري به نام عبدالله داشت، با طائفهي بني جسم و بني نصر در قبيلهي مُنعَرِج اللّوي " گذرگاه پرپيچ وخم شني " جنگ كردند و غنائم فراواني به دست آوردند. دُريد به برادر ميگفت زود از اين سرزمين برويم، زيرا قبيلهي غطفان در پي ماست، امّا برادرش نپذيرفت و در آنجا ماند تا آن كه سواران غطفاني هجوم آوردند و برادردريد كشته شد و او در حالي كه مجروح بود، با تأسّف شعر بالا را ميخواند. از آن پس هرجا كه فرصتها را از دست ميدادند، اين شعر را مطرح ميكردند.
22- ص 89
23- سفيان بن عوف غامدي، از سرداران معاويه و اهل يمن بود. غامد نام قبيلهاي در يمن است.
24- ص 75
25- صص 75 77
26- صص 71 73
27- ص 95
28- ص 181
29- حضرت ابوطالب چهار پسر داشت كه با يكديگر ده سال فاصله سنّي داشتند، به نامهاي: طالب، عقيل، جعفر و علي(ع). قريش در جنگ بدرعقيل را به اجبار همراه خود آوردند كه اسير شد و با دادن " فدا " آزاد شد و به مكه بازگشت و پيش از صلح حديبيه مسلمان شد و به مدينه هجرت كرد، و در جنگ موته همراه برادرش جعفرشركت داشت.
30- پيمانهاي به وزن سه كيلوگرم است.
31- نوشتند اشعث بن قيس بود. چون قرار بود فرداي آن روز در دادگاه اسلامي، به پروندهي او رسيدگي شود، شبانه حلوا را خدمت امام برد تا به خيال خود، قلب آن حضرت را نسبت به خود تغيير دهد.
32- ص 461
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 12,ژانویه,2025